یک ردیف رختکن نقش دیوار رو به کوچۀ استخر رو داره. سر در استخر کمی بلندتره و یک ساعت رو به داخل به اون نصب شده تا شناگران زمان رو بفهمن. از در که وارد میشی مستقیم در کنار استخرها هستی، یکی عمیق برای بزرگسالان و یکی کوتاهتر برای کودکان. سادگی و عملگرایی در معماری استخر داد میزنه در دهه سی قرن بیستم ساخته شده. روبروی استخر یک مجموعه قدیمی و کامل آموزشی (مهد کودک و دبستان و دبیرستان) هست. انگاری که استخر داره بچهها رو دعوت به ورزش و تفریح میکنه و بهشون میگه بیایید و بازی کنید و ماهیچهها رو ورزیده کنید که بیابانهای یخزده روسیه گوشت و خون انسان میبلعند.
تابع موج
counter
۱۳۹۴ تیر ۱۵, دوشنبه
۱۳۹۳ آذر ۷, جمعه
طیف بینی فوتو الکترون
طیف بینی فوتو الکترون یک روش بسیار پرکاربرد برای بررسی ساختار الکترونی اتمهاست. ایده اصلی این طیف بینی اینست که فرض کنیم یک فوتون به یک ملکول بتابانیم بطوریکه ملکول یونیده شود:
M +hν ® M+ + e
در معادله بالا انرژی دو طرف با هم برابر است در نتیجه اگر انرژی فوتون تابیده را بدانیم و انرژی الکترون خروجی را اندازه بگیریم اختلاف انرژی اتم یا ملکول (M) و یون آن مشخص میشود. برای منبع فوتون تابشی از تابش هلیوم استفاده میشود، انرژی تابیده از هلیوم برابر انرژی یونش آن است که برای یونیده کردن اکثر ذرات از چندین سطح مختلف الکترونی کافی است. اگر الکترون خروجی تحت میدانی نباشد میتوان فرض کرد انرژی آن برابر جرم الکترون در مجذور سرعت است. سرعت الکترون به روش معروف تامسون اندازه گیری میشود با این تفاوت که تامسون به دنبال نسبت بار به جرم الکترون بود درحالیکه ما به دنبال سرعت آن هستیم.
برای کاربرد طیف فوتوالکترون در شناخت ساختار الکترونی ذرات، طیف هیدروژن برمید مثال ساده و روشنیست:
برای فهم طیف لازم است یادآوری شود انرژی اربیتالها منفی در نظر گرفته میشود و انرژی الکترون در فاصله بینهایت از هستهها (معادل حالت یونش) صفر است. در نتیجه هرچه انرژی اربیتالی کمتر باشد انرژی بیشتری نیاز است تا الکترونهای این اربیتال یونیده شوند. اربیتالهای ملکولی هیدروژن برمید یک اربیتال پیوندی با خصلت سیگما (با انرژی کمتر) و دو اربیتال غیرپیوندی همتراز با خصلت پی با انرژی بیشتر هستند. اگر الکترون از اربیتالهای غیرپیوندی کنده شود انتظار داریم طول پیوند تغییر محسوسی نکند (شکل پایین چپ) و سطوح ارتعاشی در طیف فوتوالکترون دیده نشوند. دو پیک تیز سمت راست طیف در شکل بالا (کم انرژی) مربوط به یونش از همین اربیتالهای غیرپیوندی هستند. شکاف در این پیک نتیجه وجود یک الکترون تک در یون +HBr و در نتیجه اختلاف انرژی برهمکنش اسپین تک الکترون با تکانه زاویهای کل یون است. اگر الکترونی از اربیتالهای پیوندی برداشته شود انتظار داریم تغییر مهمی در طول پیوند رخ دهد (شکل پایین راست) و در نتیجه سطوح ارتعاشی در طیف دیده شوند. این سطوح ارتعاشی منشأ پیکهای چندگانه سمت چپ شکل بالا هستند. همانطور که انتظار میرفت یونش از اربیتالهای پیوندی انرژی بیشتری نسبت به یونش از اربیتالهای غیرپیوندی دارد.
۱۳۹۳ مهر ۲۲, سهشنبه
خانوم جون سفت ببند طیارمون تو دنده خلاصه
داستان فیلم اشکها و لبخندها نسخه هالیوودی داستان واقعی خانواده فون تراپه. تا پیش از پایان جنگ جهانی اول همه چیز واسه کاپیتان فون تراپ درخشان بود. فرزند یک خانواده اشرافی با قصر آبا و اجدادی در کرانه دریای آدریاتیک، کارنامه فوق العاده در جنگ جهانی اول. ولی از پایان جنگ با فروپاشی امپراطوری هابسبورگ دنیای فون تراپ هم زیر و رو شد. اول مرز بیگانه کاخش رو دربرگرفت و مجبور به مهاجرت به زالتسبورگ شد. کشورش دیگه ساحلی نداشت که نیروی دریایی داشته باشه و بیکار شد. ثروتش رو در یک سرمایه گذاری ناکام باخت و ناچار شد برای گذران زندگی یک گروه موسیقی با خانوادش تشکیل بده. سپس کشورش اشغال شد و چون نمیخواست در ارتش اشغالگر خدمت کنه آواره شد. نهایتاً با رسیدن به آمریکا به معنای دقیق کلمه پولی نداشت و ناچار شد با خانواده در یک اتوبوس زندگی کنه. البته وقتی مرد حداقل یک خونه داشت. مهم اینه که دنیای فون تراپ در پایان جنگ جهانی اول نابود شده بود فقط تا به مرحله بیخانمانی خودش هنوز کامل نفهمیده بود که همه چیز کاملاً از دست رفته و با هر مرحله سقوط فکر میکرد میتونه خودش رو در این پله پایینتر نگهداره.
این روزها حس میکنم دنیای من هم مثل فون تراپ داره فرومیریزه، تنها تشویشم اینه که پایینترین پله معلوم نیست. معلوم نیست اون آخرین ضربه کدومه، اونی که اومد آخری بود یا یکی محکمتر داره میاد؟ افتادم فقط هنوز زمین نخوردم.
* عنوان از ترانه جعبه سیاه از گروه بی بند.
* عنوان از ترانه جعبه سیاه از گروه بی بند.
۱۳۹۳ شهریور ۲۵, سهشنبه
۱۳۹۳ تیر ۱۶, دوشنبه
دلخوشیهای کوچک
آدم گاهی ناگزیره یک چیزهای بیریطی رو یک کمی یاد بگیره ولی بعد که بطور خیلی ناگهانی لازمه در یک جای بیربط دیگری ازشون استفاده کنه حس شیرین یک چشمی در میان کوران بهش دست میده.
هر پارسی زبانی به هر حال ناگزیره یک کمی شعر بلد باشه و در مدرسه هم کمی از وزن و قافیه میاموزه که هیچوقت فکر نمیکنه به دردی بخوره. اما یک رسمی در گروه پژوهشی کنونی ما هست که پس از هر دفاع دکترا یک ترانهای خونده میشه که یک ترانه شناخته شده هست با این تفاوت که شعرش رو با جملات مربوط به دکتر جدید جایگزین کردن.
توی چند باری که برای نوشتن شعر جدید همکاری کردم شگفت زده شدم از اینکه همین کوره اطلاعات شعری در میان مردم (حالا مردم که میگم یعنی اعضای گروه پژوهشی خودمون رو نماینده مردم کشورشون گرفتم) دیگر نیست. مثلاً یک باری یکی عبارتی نوشته بود ولی آخر عبارت سکته داشت، براش توضیح دادم که قافیه درست نیست و برای قافیه سازی اول باید همه پسوند ها از واژه حذف بشه بعد اگر قافیه درست شد سکته هم درمان میشه. و البته طرف پاسخ قیافهای گرفت مثل من اگر حافظ رو میدیدم! یکبار البته پیشنهادی دادم بعد دو تا آلمانی تصمیم گرفتن که این به اندازه یک گزاره منطقی دقیق نیست (البته گفتن بیمعنی ولی منظورشون نادقیق بود) و بحث به شاعرانگی کشید و کوبیدن سر من به دیوار سخت فکر خالی از تخیل آلمانی.
هدف خودنمایی نیست که همونطور که گفتم خواننده متن اگر بیشتر از من از شعر سر در نیاره حتماً کمتر هم سر در نمیاره. فقط منظور این بود که حالا این کلاسهای ملال آور ادبیات شاید چیزکی هم به ما داده باشند.
هر پارسی زبانی به هر حال ناگزیره یک کمی شعر بلد باشه و در مدرسه هم کمی از وزن و قافیه میاموزه که هیچوقت فکر نمیکنه به دردی بخوره. اما یک رسمی در گروه پژوهشی کنونی ما هست که پس از هر دفاع دکترا یک ترانهای خونده میشه که یک ترانه شناخته شده هست با این تفاوت که شعرش رو با جملات مربوط به دکتر جدید جایگزین کردن.
توی چند باری که برای نوشتن شعر جدید همکاری کردم شگفت زده شدم از اینکه همین کوره اطلاعات شعری در میان مردم (حالا مردم که میگم یعنی اعضای گروه پژوهشی خودمون رو نماینده مردم کشورشون گرفتم) دیگر نیست. مثلاً یک باری یکی عبارتی نوشته بود ولی آخر عبارت سکته داشت، براش توضیح دادم که قافیه درست نیست و برای قافیه سازی اول باید همه پسوند ها از واژه حذف بشه بعد اگر قافیه درست شد سکته هم درمان میشه. و البته طرف پاسخ قیافهای گرفت مثل من اگر حافظ رو میدیدم! یکبار البته پیشنهادی دادم بعد دو تا آلمانی تصمیم گرفتن که این به اندازه یک گزاره منطقی دقیق نیست (البته گفتن بیمعنی ولی منظورشون نادقیق بود) و بحث به شاعرانگی کشید و کوبیدن سر من به دیوار سخت فکر خالی از تخیل آلمانی.
هدف خودنمایی نیست که همونطور که گفتم خواننده متن اگر بیشتر از من از شعر سر در نیاره حتماً کمتر هم سر در نمیاره. فقط منظور این بود که حالا این کلاسهای ملال آور ادبیات شاید چیزکی هم به ما داده باشند.
۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۸, پنجشنبه
لطفی
هنوز مرگ لطفی برایم باورنکردنیه، برای من که محبوبترین موسیقی تکنوازی (البته تکنوازی در موسیقی سنتی ما به معنای یک ساز و تنبک مظلومه) لطفی بود باورش سخته که دیگه این قطعات بیشتر نمیشن و برای ابد به همینهایی که تا الان شنیدم محدود میشن.
یکی از کارهای مهم لطفی جا انداختن "برنامه" برای یک اثر (یا کنسرت) سنتی بود. برنامهای (بخاطر جا شدن در یک روی نوار شصت دقیقهای) نیم ساعته که از درآمد آغاز میشه با قطعات مختلف ساز و آواز و با یک تصنیف (و احتمالاً یک رنگ کوتاه) پایان مییابه. از زمان جشنهای هنر و فعال شدن لطفی در رادیو هر نوار مهمی در موسیقی سنتی این شکل رو داره (مگر در مورد سمفونیهای علیزاده که اساساً خوانندهای در کار نیست).
ولی مهمترین نوآوری لطفی در گروه چاووش بود. چاووش نشون داد که موسیقی سنتی علاوه بر اینکه برای زمانهای آرامش فکری مناسبه بلکه میتونه صدای انقلاب باشه. این بن بستیه که موسیقی کلاسیک اروپا نتونسته از اون رها بشه. موسیقی کلاسیک هیچ حرفی برای مسائل مدرن بشر از آغاز قرن بیستم نداره و مخصوصاً برانگیزاننده نیست. در اینجا منظور دو دقیقه از فلان سمفونی خاص معروف نیست بلکه حس القا شده پس از شنیدن یک سمفونی کامله. ولی مخصوصاً چاووش دو و شش (والبته سه که کار لطفی نبود) هیچ ربطی به تصور معمول از تأثیر موسیقی سنتی ندارن، بلکه با موسیقی شعر مؤثر در آواز و یک تصنیف حماسی در پایان بیش از هر چیز شورانگیزن اون هم نه شور عشقهای عهد بوق بلکه شور آرمانخواهیهای زمان ما.
البته اگرچه لطفی بختیار بود که در زمانهی انقلاب قرار گرفت تا چنین نوآوریهای بزرگی بکنه اما همین انقلاب آوارهاش کرد تا ذره ذره در آوارگی آب بشه. از سوز تکنوازیهای سالهای آوارگی آشکاره که چه آتشی شمع جانش رو آب میکنه. عمری در جنبش گذراند و در سالهای آخر بیش از هر زمانی بیقرار بود اما همین بیقراری شاید باعث شد تنها هنرمندی باشه که در غربت یکباره محو نشه.
۱۳۹۲ اسفند ۱۷, شنبه
چهارده اسفند
جالبترین صفت مصدق که باعث شده تا بحال موضوع تازهای بمونه معیار بودنش در سیاسته. ذوب شدگان در نظام فعلی و ذوب شدگان در نظام پیشین انبوهی از تفاوتهای ایدئولوژیک میارن تا شباهت رقت انگیزشون به هم رو بپوشونن. اما بر سر مورد مصدق و کودتای بیست وهشتم مرداد نقاب از چهرشون برداشته میشه. هوادار دیکتاتوری مهمترین مشخصهاش هواداری دیکتاتوریه نه نوع دیکتاتوری مورد علاقهش.
چند سال پیش هیاهوی زیادی میشد تا غنی سازی اورانیوم به جنبش ملی کردن صنعت نفت تشبیه بشه، حتی اگه غنی سازی چیز مفیدی هم بود، که نیست، بازهم تشبیه بیربطیه. حکومتی که حق آزادی رو از مردم دریغ کرده نمیتونه کوس دفاع از حقوق دیگه رو بزنه. اتفاقاً در زمان شاه موردی شبیه ملی کردن صنعت نفت داشتیم. بلوک غرب، که دوستان نزدیک شاه بودن، همه جور کوشیدند تا ایران به فناوری استراتژیک ذوب آهن دسترسی پیدا نکنه ولی شاه با مراجعه به دشمنان این دوستان یعنی شوروی فناوری رو بدست آورد، ولی نه تنها آبرویی کسب نکرد بلکه داستان هم از یادها رفت.
چند سال پیش هیاهوی زیادی میشد تا غنی سازی اورانیوم به جنبش ملی کردن صنعت نفت تشبیه بشه، حتی اگه غنی سازی چیز مفیدی هم بود، که نیست، بازهم تشبیه بیربطیه. حکومتی که حق آزادی رو از مردم دریغ کرده نمیتونه کوس دفاع از حقوق دیگه رو بزنه. اتفاقاً در زمان شاه موردی شبیه ملی کردن صنعت نفت داشتیم. بلوک غرب، که دوستان نزدیک شاه بودن، همه جور کوشیدند تا ایران به فناوری استراتژیک ذوب آهن دسترسی پیدا نکنه ولی شاه با مراجعه به دشمنان این دوستان یعنی شوروی فناوری رو بدست آورد، ولی نه تنها آبرویی کسب نکرد بلکه داستان هم از یادها رفت.
اشتراک در:
پستها (Atom)